امتحانی که ژورنالیست از مردم میگرفت
نویسنده : ا.محبوب نویسنده : ا.محبوب

 

 طنز فصل زمستان

 

 ژورنالیست برای اینکه بدانند مردم چه احساسی در برابر شهر شان دارند از ایشان یک امتحان گرفت و میخواست که یک جایزه برای کسی بدهد که بهترین نمره را در امتحان بگیرد و نام بیشتراز 100 دریا را  بدون دریای کابل درکابل بگیرد.

ژورنالیست -

سوال اول :-

ببخشین امکان داره که خوده برایم معرفی نمایید ؟

-       بلی اسم مه کاکا عجب خان اس  باشنده سرک چهارم سیلوی مرکزی هستم

بسیار خوب ، کاکا  عجب خان میشه که بری برادر ژورنالیست خود بگویی که در روز های بارنده گی چه احساس داری ؟

-       ولا چی بگویوم دگه میگزره زمستان است تیر میکنیم . اما مثل قدیم آسوده گی خو نداریم دگه ،

میشه بریمه بگویی که نسبت به قدیم چی گونه آسوده گی ندارین ؟

-       مثل خوردن لاندی های قدیم ، خوردن روغن های زرد، برف جنگی، تپه های قریه جات و دگه  عیش نوش قدیم دگه  که حالی نیست بچیم

 ژورنالیست سر خود را تکان داد گفت نشد. این امتحان در این منطقه هم نتیجه نداد. با خود گفت که این آدم کور است چیزی ره نمیبینه و به فکر خوردنی های زنده گی است.  فکر کرد که کدام منطقه را برای امتحان از اشخاص انتخاب کند

 رفت به قوای مرکز کابل چشم به یگان گوشه انداخت که یک خانم چادری دار تیر میشه خوده نزدیک خانم رساند و باز سوال ها را که قرار ذیل ترتیب داده بود از او پرسید ؟

سوال اول :-

خاله جان اگر زحمت نمیشه میخواهم خوده بریمه معرفی کنین؟

 مه ژورنالیست برادرت هستم یک مصاحبه امتحانی از مردم میخواهم داشته باشم

-       زن بیچاره گک که مسافه زیاد ره در دند های آب پیاده آمده بود و پاهایش از حس مانده بود با گلوی بغض گرفته گفت ، مه ره چی که هرکس هستی!!!!

-        بریمه که هیچ کسی چیزی نکده مه باید چرا نام مه بریش بگویم !

-       ژورنالیست با اینکه حلقه های چشمانش را در حال بزرگ کردن بود با تکان دادن سرش آهسته زمزمه کرده گفت!!

-        مثل که همین زن اول نمره میشه!!!

-        و میتانه سوال مه در این امتحان جواب بته

-        باز از زن پرسید خیر اس خاله جان مه شاید کمکت کنم بریمه بگو که چی د فکرت گشته که همین حالی جگر خون هستی ؟

-       زن بطرف مرد نگاه کرد گفت تو خو شاروال صاحب نیستی که بریت بگویم مه امروز قسم کردیم که به همین حالت میرم و شاروال ره  پیدا میکنم توره نمیگم برو مه ره بان !!!!

-       باز ژورنالیست خوشحال شد گفت نی نی – مه میتانم توره پیش شاروال ببرم و بشرط که مشکل ته بفهمم باز میبرومت اونجه !!!!!

-       زن گفت نی نی –  ایتو بازی دادن ها ره زیاد دیدیم ، خودم میرم پیدایش میکنم !

-       باز ژورنالیست از عقب زن رفت گفت بیبین خاله جان سریمه باور کو که راست میگمت  مه میبرومت بریمه قصه کو نی که چه مشکلات داری ؟

-       باز خاله نخواست بری ژورنالیست شله چیزی قصه کند خانم چهار اطراف چادری اش را که از آب گرانتر از وزن یک خریطه بزرگ شده بود جمع کرده به رفتن  ادامه دا ده باز ایستاده میشد و دستانش را نزدیک دهنش میبرد و باز با خودش هزارها هزار حرف ها را زمزمه میکرد .

-       باز ژورنالیست از پشت خاله چادری دار روان شده صدا کرد خاله جان خاله جان!

-       خی که قصه نمیکنی یک سوال مه ره خو جواب بتی باز میبرومت پیش شاروال !!!!!

-       زن گفت نوشته کرده نمیتانم دستایم از خنک چکیده نمیبینی !

ژورنالیست گفت نی نوشته نکو زبانی بریم بگو !

زن گفت مقصد سریم ناوقت نشه که باز شاروال جلسه خات رفت باز سکرتریش بریم خات گفت که هفته دگه بیا !

ژورنالیست گفت نی نی زیاد سوال دراز نیست

زن گفت بپرس دگه !

ژورنالیست گفت میشه نام 100 دریای دیگر را در شهر کابل بیدون دریای کابل بگیری ؟

زن گفت ولا تاکه مه شنیدیم خو یک دریا بود که همو دریای کابل است

ایکه تو میگی نام بیشتر از صد دریا ره بریت بگویوم سوال خیلی آسان است اینکه تمام سرک های شهر کابل بند است و دریا شده بچیم همین هاره دریا بگو دگه !!!!!!!!

ژورنالیست خنده کرده گفت بلی همی ره میگم مام دگه  جواب شما درست بود

زن باز گفت پس مه که پیش شاروال هم رفتم همین امتحان است ؟

اگر نام تمام دریا ها ره که در هر کوچه کابل در روزهای بارنده گی جور شد ه بریش بگیرم بس میفامه که چی کنه دگه ؟

ژورنالیست - گفت بلی بلی به شرط اینکه او لسان مردمه بفامه چرا که او همیشه خودره در کوچه حسن چپ زده میگه که لسان نمیفهمم پس  مشکلات ره هم نفهمه !

خاله خوشحال بود که جایزه ژورنالیست ره گرفته بود و لسان ره از شاروال کرده بهتر میدانست

خاله با اینکه حرف نمیزد  سرش را تکان داده به ژورنالیست گفت !!

کاشکی مه شاروال میبودم ولا !!!!!

یا خو کاش کی شاروال ما مثل مه چادری میپوشید که  برای مردم کار نکرده !

ها ها ها ها ها ها ها ها ها

ولایت کابل


February 5th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان